ما اومدیم
سلام.......
بلاخره بعد از مدت زیادی برگشتیم....
ماه رمضون اصلا حالم خوب نبود همش احساس خستگی میکردم فقط دلم میخواست بخوابم شما هم پسر آقایی بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی..............
قربون پسر خوشگلم بشم که حواسش به مامانش هست
دو روز پیش رفتیم خونه دایی من (رحیم دایی)برا شام دعوت کرده بودن مادر بزرگ هم بود البته مامان جون و دایی خودت هم بودا...
خیلی خوش گذشت تو دوست داشتی فقط تو ایون باشی آخه هوا خیلی خنک بود تو هم که از گرما بیزاری......
خلاصه شب هم رفتیم خونه مامان جون روز بعدش اومدیم خیلی خوش گذشت....
راستی مامان جون اینا فردا میخوان بیان اینجا تا با هم بریم پارک....
آخ جووووووووووووووووون
چن تا ازت عکس گرفتم برات میزارم تا ببینی(تازگیا نمیزاری ازت عکس بگیرم همش فرار میکنی)
تو عشق منی
فدای اون دست زدنت
نبینم نگران باشی هاااااااااا
من خوشبخت ترینم با داشتن شما
عزیزززززززززززززززززززم
اینم از مدل جدید خوابیدن