مسافرت اصفهان

آخراى مهر ماه بود كه تصميم گرفتيم بريم مسافرت ،اولش دلمون ميخواست بريم مشهد پابوس امام رضا ولى چون كه بابايى نتونسته بود جا رزرو كنه تصميممون عوض شد 

گزينه بعدى شمال بود ولى اونم بخاطر همون مشكل قبلى كنسل شد 

بلاخره سومين انتخاب شد اصفهان كه بابايى تونست از مهمان سراى بانك يه آپارتمان بگيره 

فك كنم بيستم مهر بود كه سه تايى راهى شديم ،نزديكاى بعد از ظهر بود كه رسيديم

روز اول رفتيم پل خواجو كه پر بود از مردم مهربون و خون گرم اصفهان كه يه همنشينى خيلى قشنگى زير پل داشتن 

اونايى كه صداى خوبى داشتن آواز ميخوندن ،بيشتر سنتى كه تو اون فضا واقعا انتخاب خوبى بود 

بعضى ها هم ميومدن و چيزاى با مزه تعريف ميكردن اصطلاحا شومن بودن 

خيلى خوب بود اگه به من بود فقط اونجا ميموندم

روز بعد رفتيم باغ گل كه فوق العاده بود 

تواولين بارت بود كه اصفهان رو ميديدى ولى من و بابايى چن بار اومده بوديم خيلى وقت پيش ،فكر نميكردم اين همه شهر عوض شده باشه ،قشنگتر شده باشه

دو روز اول خودمون سه تا بوديم ولى مدام تلفنى و تلگرامى با خاله اينا در تماس بوديمو بابايى همش به احد عمو (شوهر خاله)اصرار ميكرد كه اونا هم بيان و مدام عكس جاهايى كه ميرفتيم رو براشون ميفرستاد تا اونا رو هم بكشونه اصفهان...

من كه اصلا فكرشو نميكردم ولى بابايى بلاخره كار خودشو كرد و شب دوم خاله اينا و مامان جون و دايي حامد اومدن پيشمون 

از روز سوم جمعمون جمع بود 

خيلى بيشتر بهمون خوش گذشت 

چهار شب مونديم همه جا رو گشتيم،چهل ستون،مسجد امام ،سى و سه پل،نفش جهان و ...

سفر خيلى خوبى بود ،هم بخاطر اين كه همه پيش هم بوديمو بابايى واسه خوشحال كردن ما همه كار ميكرد ولى چيزى كه اين سفر رو واسه من يكى از بهترين سفرام كرده بود اين بود كه تو خيلى كم تو بغل بودى و بيشتر راه ميرفتى ،من و بابايى دستتو ميگرفتيم و تو آروم آروم قدم ميزدى ،ما هم با قدماى تو راه ميرفتيم و لذت ميبردم 

عزيزترينم بيشتر از هر كسى...