ظهر یک روز گرم با پارسا
آقا پارسا نهارشون رو میل کردن و مشغول آتیش سوزوندنن
پسر گلم این همه اسباب بازی داری برو تو اتاقت با اسباب بازی هات بازی کن تا مامانی یه کم استراحت کنه و از دست تو یه نفسی بکشه
آفرین پسر حرف گوش کنم
قربون دردونم بشم من
مامانی خیلی دوستت داره
فدای اون خندت بشم من
پسرم داره خسته میشه دیگه
عزیزم برو بخواب دیگه چشمات خمار شده
ببین خسته شدی
آخیش بلاخره خوابیدی
خوابای خوش ببینی عزززززززیزم منم برم به کارام برسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی