دوباره برگشتيم ايران...
دو سال پيش به اصرار آقاى (م)كلينيك ايران رو كنسل كرديم و رفتيم يه كلينيك ديگه
مربى جديدت با هزار وعده و هزار اميد بهمون قول داد كه تو رو توى شش ماه ترخيصت ميكنه
نميدونم اون موقع چرا نفهميديم كه هيچ كس نميتونه آينده رو پيش بينى كنه و ذره اى شك نكرديم كه همه اين حرف ها به خاطر پوله...
آخه مربى جديدت گفته بود كه بايد هر روز دو تايمه كلاس داشته باشى
ما هم به اين اميد كه بعد از شش ماه تو ترخيص ميشى هر چيزى كه ميگفت رو قبول كرديم
هر روز كلاس رفتن جداى از هزينه سنگينش روحيه همون رو داغون كرده بود
همش خسته بودى، از اشتها افتاده بودى، وقتى براى بازى كردن و بچگى نداشتى ،بهونه گير شده بودى،بگذريم از اين كه مربيت خيلى سخت و فشرده باهات كار ميكرد
همه اينا رو تحمل كرديم به اميد خوب شدن تو...
ولى شش ماه كه چه عرض كنم ما نزديك دو سال به اين آقا فرصت داديم ولى نتونست به قولش عمل كنه...
تازه اون موقع باور كرديم كه بيشتر اين حرفا به خاطر درآمد بيشتر بوده در حالى كه تقريبا همه دكتر هاى تو به يك روز در ميان كلاسهات اعتقاد داشتن اين مربيت ميگفت بايد كلاس هاشو بيشتر كنين
بعضى از اين آدمها چون ميدونن خانوادها براى سلامتى بچه هاشون حاضرن هر كارى بكنن اين فرصت ها رو غنيمت ميدونن و به خودشون اجازه ميدن از اين وضعيت سو استفاده كنن
تتقريبا دو سه ماهى ميشه كه ديگه اونجا نميريم يه مدتى ميرفتيم پاسدارن پيش يه كاردرمان ديگه ولى از اين هفته دوباره برگشتيم كلينيك ايران پيش آقاى اسدى
وقتى يادم ميافته كه تو دو سال پيش ميتونستى با كفش هاى كوتاهت بايستى ولى الان نميتونى هزار بار افسوس ميخورم كه اى كاش ايران ميموندم شايد تا الان نتيجه ميگرفتيم...
وقتى به بابايى ميگم ميگه كه اگه نميرفتيم شايد هميشه با خودمون ميگفتيم كه چرا امتحان نكرديم...
نميدونم شايد هم راست بگه...
آقاى اسدى كه در كل از وضعيتت راضى بود و ميگفت به خاطر سفتى پاته كه نميتونى بايستى
قراره پيش يه ارتوپد خوب بريم (دكتر توكلى) تا ببينيم نياز به بوتاكس يا حتى جراحى دارى يا اينكه سفتى پات با ورزش بهتر ميشه..
نميدونم چرا ولى اين هفته حالم خيلى بهتره حس ميكنم كار درستى كرديم كه دوباره برگشتيم پيش آقاى اسدى...
ايشاله كه هر چه زودتر اسپاسم پات كم بشه و بتونى روى پاهى قشنگت بايستى