چهار شنبه سورى
سلام عشقم
چهار شنبه سوريت مبارك گلم
امشب بابايى يه كم دير اومد خونه ،بعدشم شما گل پسرى رو بردش آرايشگاه تا موهاتو كوتاه كنى، بابايى ميگفت مثل آقاها شده بودى ،ساكت روى صندلى نشسته بودى تا آقاى آرايشگر كارشو انجام بده،خيلى هم خوسمل شدى
بعدش رفتيم روى پشت بوم تا آتيش بازى رو تماشا كنيم آخه بيرون يه كم خطرناك بود تو هم از حموم اومده بودى ترسيدم كه سرما بخورى
ولى روى پشت بوم خيلى خوب بود همه جا رو ميديدى
كلى بهت خوش گذشت
راستى امروز رفتيم پيش دكتر شفقتى بيمارستان صارم،
دوباره برات ام ار اى نوشت ولى موند واسه بعد از عيد كه انجام بديم
فردا هم از دكتر بغدادى وقت گرفتيم برات، آخه تو عكس آخرى كه از لگنت گرفتيم نشون داده بود كه در رفتگى دارى ...
خيلى نگرانم ،يه لحظه هم فكرم راحت نيست ...
نكنه همين در رفتگى نميزاره تو راه برى...
اگه دكتر بغدادى تشخيص بده كه نياز به عمل دارى چى...
نميدونم چى ميخواد بگه،شايدم عمل برات خوب باشه ...شايدم نه....خدايا كمكمون كن
فردا خيلى سرمون شلوغه بعد از اينكه پيش دكترت رفتيم ميخوايم واسه نامزد عمو محسن عيدى ببريم...
از بس كه نگران تشخيص دكتر بغداديم نميتونم به چيز ديگه اى فك كنم ...
ايشاله تو پست بعدى خبراى خوبى برات ميزارم
فداى اون خندهات بشم كه هر چى غمه از دلم بيرون ميكنه