پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
مامان پريسامامان پريسا، تا این لحظه: 35 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
بابا رسولبابا رسول، تا این لحظه: 41 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

پارسا دردونه ی مامان و بابایی

پارسا در عزادارى امام حسين(ع)

1393/8/14 17:01
188 بازدید
اشتراک گذاری

محرم امسال هم تموم شد

ده روز عزادارى ، سينه زنى، نوحه خونى.....

بعضى ها از ته دل بعضى ها به ظاهر ، بعضى ها از سر بيكارى بعضى ها از سر ناچارى،بعضى ها حاجت روا خيلى ها هنوز منتظر

امسال هم گذشت و ما هنوز منتظريم ،منتظر و اميدوار....

همه ى آرزوم اينه كه تو سال بعد بتونى........

هنوز هم كه محرم شروع ميشه ياد اون شب و اون خواب مى افتم ،خوابى كه چند روز قبل از به دنيا اومدن تو ديدم.....

مامان جونت(مامان بابايى)مثل هر سال تو دهه محرم مراسم روضه خونى داشت تو اون موقع توى دل مامانى بودى ولى كم مونده بود تا بياى پيشم

چند روز آخر روضه مامان جونت گهواره حضرت على اصغر (ع) رو كه براى هييت سر كوچمون بود اورده بود خونه  تا روضه حضرت على اصغر هم بخونن

روز آخر روضه وقتى خانوم روضه خون داشت براى حضرت على اصغر عزادارى ميكرديه بغضى گلوم رو فشار داد بى اختيار اشك ريختم نگاه گهواره كردم از ته دلم تو رو به خودش سپردم تا نگهدارت باشه.....

همون شب يه خوابى ديدم....

توى خواب ديدم كه كنار گهواره نشستم و دارم دعا ميخونم يدفعه توى گهواره يه نوزاد ميبينم كه داره بازى ميكنه احساس ميكنم كه ميدونم اين نوزاد كيه......

انگشت دستم رو به طرفش ميبرم با اون دستاى كوچيكش انگشتم رو محكم ميگيره و نگه ميداره......

يهو از خواب بيدار شدم گرمى دستاشو توى دستام حس ميكردم انگار هنوز انگشتم توى دستش بود و محكم گرفته بود....

اگه بدونى چه آرامشى بعد از اون خواب داشتمحس اينكه خودش مواضبته خودش هواتو داره هر سختى رو برام قابل تحمل ميكنه،درسته كه بعضى وقتا خيلى بيقرارى ميكنم غصه ميخورم مخصوصا وقتايى كه خودت هم اذيت ميشى جاهاى كه همه همسن هات دارن بدو بدو ميكنن و تو مدام بهونه گيرى ميكنى،تقصيرى هم ندارى دوست دارى تو هم مثل اونا باشى ولى....

ولى هنوز اون گرمى رو تو دستم حس ميكنم يعنى هنوز هوامونو داره من تو رو به خودش سپردم خودش مواضبته....

نگران نباش مامانى ايشاله اين روزا هم ميگذره ميرسه اون روزى كه با هم اين پستا رو بخونيم و يه نفس راحت بكشيم و بگيم آخىش تموم شد

چند تا عكس از اين روزا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اين عكس رو هم با احمد عمو انداختى عزيزترينم

بهترين ها رو برات آرزو ميكنم 

پسندها (2)

نظرات (5)

مامان مهدی کوچولو
16 آبان 93 19:01
عزاداریتون قبول درگاه حق انشااله که این روزها هم تموم میشه و شما هم خیالتون از بابت پارسا جون راحت میشه
مامان فرهام
17 آبان 93 15:45
قبول باشه ... خدا حتما صدای یه مادر عاشق رو میشنوه و حتما سال دیگه پا به پای گل پسرتون تو عزاداری امام حسین شرکت میکنید ...آمین
مامان پارسا دردونه
پاسخ
خدا ميدونه كه بزرگ ترين آرزومه
مامان زهره
18 آبان 93 22:27
خداوند رو قسم میدم به حرمت مادر بودنتون دعاتون رو مستجاب کنه وپسرتون رو شفا بده
مامان جون
21 آبان 93 1:31
ایشالله خدا رو به جان علی اصغر قسمش میدم که تا محرم سال دیگه دلتون رو شاد کنه و حاجتت روا شی .
مریم
24 آبان 93 22:20
امیدوارم به آرزوی قشنگتون برسین مامانی. از صمیم قلب برای خودتون و پسر گلتون دعا می کنم
مامان پارسا دردونه
پاسخ
ممنون از لطفت مريم جون