پارسا و آقاى فتاحى
چن و قتي كه ميريم پيش آقاى فتاحى....... تو خيلي راضى هستى ما هم چون ميبينيم كه تو اين جورى خوشحال ترى ما هم شاد ميشيم درسته كه مسيرمون دورتر شده ولى به آرامش تو ميارزه تو مسير رفت و برگشت با يكى از دوستات كه اسمش طه ست ميريم و ميايم چون كه راهمون دوره طه هم با ما مياد ،خيلى با هم دوست شدين اگه يه روزى ما براى يه كار ديگه بريم سمت پاسداران همش سراغ طه رو ميگيرى آخه عارت كردى كه همش با هم بريم... البته بماند كه امروز سر ماشين طه كم مونده بود كه دعواتون بشه.... عزيز دلم .....ولي تقصير تو نبود طه شيطون هم موتور تو رو ميخواست هم ماشين خودشو تو هم ساكت فقط نگاه ميكردي .... با آقاي فتاحى حساب...
نویسنده :
مامان پارسا دردونه
1:28