الان كه دارم اين پست رو برات ميزارم شما خوابيدين بابايى هم داره جزوه هاشو ميخونه چون كه يه مصاحبه خيلى مهم دارهو داره خودشو آماده ميكنه منم توى اتاق تو نشستم كلى كار داشتم كه انجام دادم و الان دارم خستگى در ميكنم آخه تا چن ساعت ديگه داريم ميريم مشهد زيارت امام رضا(ع)،قرار بود كه اولش خودمون سه تايى بريم بعد تصميممون عوض شد و قرار شد تا مامان جونا رو هم با خودمون ببريم ...... دل تو دلم نيست هر بار كه ميخوايم بريم مشهد خيلى خوشحال ميشم از يه هفته قبل شروع ميكنم به آماده شدن ولى اين دفعه همه كارام مونده بود براى روز آخر آخه بخاطر بابايى ما دو روزى رو رفتيم خونه مامان جون و خاله تا باباي بتونه راحت تر درساشو بخونه البته درس كه نيست ولى ...