پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
مامان پريسامامان پريسا، تا این لحظه: 35 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
بابا رسولبابا رسول، تا این لحظه: 41 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

پارسا دردونه ی مامان و بابایی

چهار شنبه سورى

سلام عشقم چهار شنبه سوريت مبارك گلم امشب بابايى يه كم دير اومد خونه ،بعدشم شما گل پسرى رو بردش آرايشگاه تا موهاتو كوتاه كنى، بابايى ميگفت مثل آقاها شده بودى ،ساكت روى صندلى نشسته بودى تا آقاى آرايشگر كارشو انجام بده،خيلى هم خوسمل شدى بعدش رفتيم روى پشت بوم تا آتيش بازى رو تماشا كنيم آخه بيرون يه كم خطرناك بود تو هم از حموم اومده بودى ترسيدم كه سرما بخورى ولى روى پشت بوم خيلى خوب بود همه جا رو ميديدى كلى بهت خوش گذشت   راستى امروز رفتيم پيش دكتر شفقتى بيمارستان صارم، دوباره برات ام ار اى نوشت ولى موند واسه بعد از عيد كه انجام بديم فردا هم از دكتر  بغدادى وقت گرفتيم بر...
26 اسفند 1393

ولنتاين

  زندگى آرام است مثل  آرامش یک خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ساعتهاست  زندگی چرخش این عقربه هاست  زندگی راز دل مادر من زندگی پینه ی دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر...    همسر عزيزم،پسرك مهربونم  شماتمام دارايى هاى من تو اين دنيايد فقط خدا ميدونه كه چه قدر دوستتون دارم همه ى قشنگيها رو براتون آرزو ميكنم  روز عشق و دوست داشتن مبارك ...
26 بهمن 1393

اوكى

چن روز پيش يه كوچولو سرما خورده بودى ،سرفه  ميكردى نصفه شب چن بار پشت سر هم سرفه كردى و  بعدش منو صدا زدى پارسا:مامان.....مامانى....مامان پرى من:جانم مامانى پارسا:مريض شدم... من:داروهاتو خوردى مامانى بخواب تا صب خوب ميشى پارسا: اوكى... من :😄😄😄😄😳😳😳😳 ...
14 بهمن 1393

سلام پرى گلم خوبى؟

سلام پرى گلم خوووووووبى؟ واااااااااى كه چه قدر كيف كردم اينجورى صدام كردى عزيزكم انگار كه دنيا رو بهم دادن بغلت كردمو كل اتاق چرخوندمت بلند بلند با هم خنديديم همه ى خستگيهاى اين چن وقته از يادم رفت ،همه ى دنيام جمع شد تو اين جمله ى تو ،خدا رو هزار بار شكر كردم ،يه روزى بود كه دعا ميكردم فقط بتونى منو بشناسى ،بدونى كه من مادرتم... اما حالا با شيرين زبونيهات دنيامونو شيرين كردى  هر روز به بابايى زنگ ميزنى و دستوراى جور واجور بهش ميدى يه روز ماشين🚘، يه روز هليكوپتر🚁،يه روز موتور🚵، يه روز توپ ⚽️ميخواى از بس كه زبون ميريزى بابايى هم دلش مثل من ضعف ميره و دونه دونه دستوراتو اجرا ميكنه هر چى كه هست با شيطو...
14 بهمن 1393

تولدت مبارك عزيزم

پسرم تمام زندگي من، دلم ميخواهد ساعتها بنشينم و تماشايت كنم، نه سير مي شوم و نه خسته وقتي دستهايت را مي گيرم و در چشمانت زل ميزنم و مي گويم دوست دارم دوست دارم دوست دارم و تو با لحن كودكانه ات مي گويي دوست دارم، گويي همه جهان مي ايستد و من و تو در قاب زندگي پررنگ تر مي شويم تولدت مبارك عزيزم   صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی تولدت مبارک عشقم     این دوست داشتن است اين همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد او درون دل من جای باز کرده است کودکی بازی گوش نازنینی با هوش چشمهای مشکی پو...
5 بهمن 1393

روز شمار تولد ٦ سالگى

سلام مامانى  هميشه فكر ميكردم اگه به اين سن برسي و نتونى راه برى چه حالى ميشم ،حتما سكته ميكنم ،دق ميكنم ،ميميرم اگه  نتونى آماده مدرسه رفتن بشى.... هر سال به خودم اميد ميدم كه حتما تا تولدش ميتونه ،راه ميره، بدو بدو ميكنه... اما هر سال اين اميد موكول ميشه به سال بعد... بابايى امسال بهم قول داده بود كه تا تولدت خوب ميشى ،اما انگار امسال هم خبرى نيست... هميشه نزديك بهمن  كه ميشه غم عالم رو دلم سنگينى ميكنه ... از زمين و زمان شاكى ميشم، غصه ميخورم، دلتنگ ميشم،نگران ميشم،ميرم به گذشته،از آيند فرار ميكنم... ولى امسال .... نميدونم زدم به بى خيالى يا اينكه صبرم زياد شده يا چي...
16 دی 1393

اين چن وقت...

سلام گل پسر مامانى اين چن وقته اتفاقاى قشنگى اوفتاده  يكيش كه خبر برگشتمون پيش آقاى اسدى بود كه تو پست قبلى گفته بودم ديروز رفتيم پيش خانوم شوقى(مربى آموزشى دو سال پيشت) خدا رو شكر از وضعيتت خيلى راضى بود و گفت كه واقعا تغيير كردى خيلى خوشحالم از اين بابت خبر بعدى اينكه شما يه چن هفته اى ميشه كه ميرى مهد كودك راستش دو سال پيش هم يه بار گذاشتمت مهد ،ولى به خاطر كلاساى زيادت وقت نكرديم ادامه بديم  ولى دوباره به خاطر اينكه خيلى حوصله ات سر ميره يه روز در ميون ميرى البته به مربى هاى مهدت گفتم كه فقط باهات بازى كنن نميخوام كه اونجا هم تحت آموزش باشى تا از ياد گرفت...
17 آذر 1393